عقب نشینی
سلام
یکی از دوستان مشترک من و محمدحسین، دیشب یک ساعتی مهمان ما بود. قرار بود در مورد تعریف و شکل دهی مجموعه ای جدید در گروه و ورودی تحصیلی خودشان که از قضا چند سالی با هم خواهند بود با محمدحسین مشورت کند. من هم گاها چیزی به ذهن ام می رسید، برای تست فهم خود از کار دانشجویی، وسط می پریدم و چیزکی می گفتم. در بیشتر موارد هم با محمدحسین هم نظر بودیم؛ هر دویمان به آینده این محموعه خیلی خوشبین نبودیم. چرا که تجربه ثابت کرده بود در چنین مجموعه هایی افراد با بینش ها و نگرش های مختلف یا دنبال کار جدی ای که بخواهد تفاوت نگاه هایشان دخالت کند وارد نمی شوند و یا خیلی سریع آن جا را تعطیل می کردند. ولی آن را تجربه ای مفید برای بچه حزب اللهی های گروه شان می دانستیم. و اندک مزایایی هم برای آن قائل بودیم. گفتیم اگر می خواهند مجموعه ای هم تشکیل دهند بیشتر از این که ساختار بچینند، کار تعریف کنند، آن هم نه کارهای آرمانی. بلکه در اهداف خود دنبال حداقل ها باشند تا مجموعه مورد نظرشان شکل بگیرد... از طرفی باید نگران بچه حزب اللهی هایی که عضو این گروه می شوند بود، چرا که باید آرمان های خود را بیرون گذاشته و حداقلی کار کنند. و اگر خود بخواهند از مسئولین و موسسین این گروه باشند که دیگر هیچ. مخصوصا اگر سال اولی باشند و از همین حالا بخواهند از آنچه برای خود باور کرده اند عقب نشینی کنند. انتظار داشتم این دوست مشترک و حزب اللهی مان دفاعی کند، مثلا بگوید نه، عقب نشینی نمی کنیم، یا مثلا در جای دیگر دنبال آرمان هایمان خواهیم بود. که بر خلاف انتظارم تایید کرد و گفت: این عقب نشینی را انجام خواهیم داد ...
تجربه مواجهه باموارد مشابه این دوستمان و خمودگی طولانی مدت دوستانی که با ما هم فکر نیستند، این نتیجه را برای من دارد که اگر به برکت تدبیر و امید بعضی دوستان به حرکت واداشته نمی شدند، اصلا امیدی به آیندهی فعالیت دانشجویی با وجود این آرمان خواه ها! وجود نداشت. هرچند الان هم وضعیت اصلا خوبی وجود ندارد ...