چشم به راه

شاید شروعی مجدد

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ

سلام

مدت هاست که دنبال شروعی می گردم که اینجا چیز هایی بنویسم.

خیلی بهانه برای نوشتن هست، خیلی ...

از ماجراهای سفر اربعین، چه قبلش، چه بعدش. از کارهایی که یاد گرفتیم و فکر می کردم چقدر سخت اند، از کارهایی که قرار بود انجام بدیم و نتوانستیم، از رفقای جدیدی که پیدا کردیم، از آشنایی با روحانیون بزرگواری مثل حاج آقای سوزنچی و ابراهیمی و ... از مسیر پیاده روی و ... از پست های نیمه شب و خواب های بعد از آن، از جلسه نقد سفر و ...

از فرانسه و از جهاد و عماد ...

از تمام شدن پایان ترم های دانشگاه،که دیگر تمام شد. در واقع یقینا با هر برنامه ای که برای زندگی ام بچینم تا چند وقتی یا حتی چندسالی پایان ترم نخواهم داشت! ...

از پیام به جوانان خارجی ...

از اتفاقات سر کار، از فشار هایی که از ناحیه کار با چند فشار دیگر مضاعف شد و انقدر زیاد شد که با اینکه سطح مقطع من بسیار نحیفه، باز ضرب اون فشار در این مقطع نیرویی رو ایجاد می کرد که به تنش تسلیم م داشت نزدیک  می شد ...

از تیکه های نادرست یک بنده خدا به یک بیانیه ی دانشجویی ...

از سلوک عاشورایی ها، که به دستور عزیزی بدون نوبت وارد چرخه کتاب ما شدند و تازه اندکی متوجه شده ام چه گوهری بودند آقا مجتبی ...

از تمام شدن کلاس حل تمرین مقاومت و خاطرات ش و دوستانی که پیدا کردم ...

از نمازجمعه ی آقای رحیم پور ...

از بازگشت به خوابگاه 13 آبان و رفتن از کوی ...

از بهشت زهرا رفتن های جمعه ...

از دوره ی این روزها ...

 

به هر حال از امروز ان شا الله این جا وضعش فرق خواهد کرد ...


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۰۵
مهدی غلامی

نظرات  (۲)

گفتی اربعین
دلم تنگ شده
گفتن اولین بار بیای باورت نمیشه قاطی میکنی باور نکرده بودم

سلام علیکم

آقا از اربعین بگو

نذا یادت بره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی