چشم به راه

شاید به درد خورد

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۲ ق.ظ

سلام

متن زیر را برای یکی از دوستان نوشته بودم ...

گفتم شاید به درد بخورد، این جا هم گذاشتم:


سلام

صفرم.

 شک نداریم که خدا به بندگان ش تکلیف ما لا یطاق تحمیل نمی کند، یعنی همان "لا یکلف الله نفسا الا وسعها"ی خودمان، چرا که خدا عادل است، چیزی را از ما نمی خواهد که وظیفه‌دانستن‌ش برای ما سخت است! تازه هر کسی خودش و نیازهایش و نقص هایش را بهتر از همه می داند، خلاصه این که کسی که می گوید حیران ام که باید چه کنم، حرف خیلی درستی نمی زند. 


توضیحی پیرامون صفرم. 

نظام تربیتی خدا این طور نیست که بگوید مسیری که باید بروی 100 منزل است و توانایی 100 منزل رفتن را بدهد. بلکه توانایی منزل اول را می دهد. می گوید حرکت کن. وقتی به منزل اول رسیدی، توان منزل دوم را هم می یابی. ولی اگر مسافر 100 منزل را دید و توانایی یک منزلی خود را هم در نظر گرفت و ترسید، به منزل اول هم نمی رسد.

این که راه را بدانیم و وظیفه و ... برای کسی است که چنین دغدغه ای داشته باشد و اندازه فهم کنونی اش زحمت بکشد و کار کند و تلاش کند. آخر کسی که نشسته و نشسته، نیازی را، نقصی را، هدفی را درک نمی کند ...

گاهی نقص ها را هم می دانیم، ولی اراده ای برای حل نداریم. که این جا باید اراده را تقویت کرد و چه تمرینی برای تقویت اراده بهتر از این که در مهمانی خدا بیشتر از میزبان گرفتن و به کم قانع نشدن ...


باز هم صفرم!

تا حالا تجربه کرده اید که رفیقی از شما پرسیده باشد این مشکل را چگونه می توان حل کرد و شما در پاسخ منبری رفته باشید و بعد از منبر یا وسط های منبر تاملی بکنید که عجب، در این منبری که رفتم، حرف هایی زدم که راه حل مشکل حودم بود ...


هنوز صفرم!!

رفیقی خواسته بود که چنین چیزی بنویسم، خودش و خودم خوب می دانیم که این حرف ها که خواهم نوشت اگر چرت هست که هیچ و اگر، شاید به درد خورد! حاصل تجارب موفق دیگران و ناموفق خودم است ...


یکم:

یک چیز را باید برای خودمان حل کنیم. 

چقدر ارزش داریم؟

 یا جور دیگر حل ش بکنیم. آیا می فهمیم اوضاع چه خبر است یا نه؟ تمامی انسان هایی که بزرگ بوده اند، به معنای واقعی. همین استعداد های ما را داشته اند ... بی شک مقصد را اشتباه نمی گرفته اند! ولی به آن چه که ما الان داریم آیا قانع بوده اند یا نه؟ اگر قرار باشد به عدالت رفتار شود ما کجاییم و آن ها کحا؟

شاید این طور بشود حل ش کنیم. اوضاع اطراف مان خوب است؟ آیا جنگ حق و باطلی هست یا نه؟ آیا ما هم باید در این جنگ شرکت کنیم یا تماشا کنیم تا صاحبش بیاید بجنگد؟! "اذهب انت و ربک فقاتلا انا! نه اصلا در مورد ما فکر نکن، حتی "قاعد" هم نیستیم ...


دوم: 

اگر در یکم فهمیدیم که ارزش داریم! سرمایه های مان نیز ارزش می یابند و باید برای آن ها برنامه ریزی کرد. یکی از مهم ترین سرمایه های تجدیدناپذیر، عمر است آن هم در دوران جوانی. دقت در این که این سرمایه در حال مبادله با چه چیزی است شاید مهم ترین راه حل بسیاری از مشکلات باشد ...


سوم:

اهداف مسیر را تعیین می کنند. تعیین اهداف خودش بحثی است جالب! ولی این که در دوم گفته شد که باید دقت کرد، باید در این دقت کرد که آن چه در حال بدست آمدن است، چه نسبتی با اهداف دارد ...


چهارم:

بعضی ترفند ها کمک بسیاری برای طی مسیر دارند، ترفند اجرایی کردن اهداف و تبدیل به اهداف کوتاه مدت و روی کاغذ آوردن آن ها بسیار مفید است. یا ترفند دیگر این که مثلا فرض کنیم که ما فهمیدیم که ارزش داریم! اهدافی هم داریم، برای رسیدن به هدف شماره یک، مطالعه این سه کتاب مفید است! تجربه هم نشان داده تاکنون این کار از ما بر نیامده است! پیدا کردن یکی دو هم دغدغه و هم مباحث کردن شان بسیار سفارش می شود! آن هم با امکانات کنونی که در دست است ... اگر هم دغدغه ای پیدا نشد هم باید رفت و انتقال دغدغه کرد ...


پنجم: وقتی مراحل قبل طی شد و فهمیدم رسیدن به این نقطه یکی از اهداف است، بیشتر بحث می کنیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۰۴
مهدی غلامی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی