چشم به راه

سلام

روزهای اول که با کیف لب تاپ و ... از کنارشان رد می شدم، کمی می ترسیدم ...

بعد ها جرات پیدا کردم این چند ثانیه ای که از کنارشان رد می شدم با دقت بیشتری نگاه شان می کردم ...

وقتی امروز دیدم نیستند، نمی دانم چرا دلم یهو ریخت ...

آخه طرحی چیزی هم در حال اجرا نبود که بخواهند جمع شان بکنند ...

کارتن هایشان هم نبود ...

تازه یادم افتاد دیروز از رادیوی تاکسی شنیدم قرار است هوا سرد شود ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۳:۱۲
مهدی غلامی

سلام

امروز بعد از مدت ها چندساعتی با یکی از رفقا بودیم. این که چقدر به این چند ساعت نیاز داشتم و این چند ساعت چقدر خوب بود، بماند!

صحبت های مختلفی انجام دادیم.

از آینده، از بعضی دغدغه و حرف های هنوز روی زمین مانده ...

 از امروز، از مباحث روز و جمع بندی، از روز تصویب و روز اجرا و روز انتقال و روز خاتمه و ازخطوط قرمزی که نمی دانم چه رنگی شده اند! و از وحدت و وظیفه کنونی حمع این ها همه ...

از دیروزها، که کلی خاطره مرور شد. بخشی از این مرور مربوط به خاطره شیرینی از حضور در مسابقه قرآنی بود که زمانش برای نزدیک به ده سال پیش بود.

نکته جالب این بود که جمع کثیری از رفقایی که بعدها در کنار هم جمع شدند و گوشه ای از کار مشترکی را گرفته بودند، در این خاطره مشترک شریک بودند، بدون آن که آن روزها همدیگر را بشناسند ...

بی شک حضور در چنین مسابقه ای یکی از تنها فرصت ها برای انجام وظیفه ای بود که وجودش روی دوش خیلی از ما ها احساس می شد ولی متاسفانه با پشتوانه ی نگاهی حداقلی بروز پیدا می کرد. نگاهی که ابعاد اسلام اجتماعی را تنزل به فردگرایی می داد و اصلاح مورد نظر اسلام که احتماعی بود حداکثر به اصلاح فردی تقلیل داده بود. این کوتاهی نگاه هم ناشی از عدم آشنایی با امام و آقا و اصول انقلاب اسلامی بود. ولی وعده خدا برای هدایت کسانی که به اندازه توان در مسیر گام برمی دارند و البته مقدس بودن مسیری که بسیاری از استعدادها را حفظ کرده بود، حقیقت یافت. چرخ روزگار چرخید و بسیاری از این جمع را با امام و آقا آشنا کرد و بعد از سال ها هم آن ها را حول محور مقدس دیگر ولی این بار با نگاهی وسیع تری جمع کرد. و وقتی این صدق وعده آشکارتر می شود که این رفقا را با هم دوره هایی که امروز کار خاصی نمی کنند  و بار مهمی را از برنمی دارند، مقایسه کنیم. آن ها که بعضا آن روزها مستعد تر بودند و دغدغه مندتر ولی حضور چندانی در همین عرصه ها با نگاه های حداقلی نداشتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۰
مهدی غلامی

سلام

وحدت چند جزء دارد. یک جزء عده ای که قرار است متحد باشند. جزء دیگر، اصلی است که قرار است حول آن وحدت رخ دهد.

بی شک هیچ اصلی بالاتر از قانون برای وحدت وجود نخواهد داشت ...

مسئله ای که این روزها کشور به آن نیاز مبرم دارد وحدت و هم دلی بین مردم و مسئولین است.

مردم خوشحال اند که تیم مذاکره کننده شان که نماینده قانونی آن ها بوده اند، مذاکرات را به اتمام رسانده اند.

حال طبق همین اصل وحدت ساز که قانون است آن چه به عنوان جمع بندی مذاکرات به دست آمده باید در مسیر و مجرای پیش بینی شده اش بررسی گردد.

این مجرا های پیش بینی شده وظیفه تطابق و همگرایی این جمع بندی را با اصول انقلاب و جمهوری اسلامی و رعایت خطوط قرمز و مصالح نظام  دارند.

پاسخ این بررسی هر چه باشد، چه تایید جمع بندی و چه رد آن، بر اساس قانون و همان اصل مورد نیاز وحدت خواهد بود.

یعنی نه کسی امروز حق دارد به بهانه جلوگیری از اختلاف و دو دستگی در جامعه به تصمیم گیران فشار آورد که آن چه قرار است نظر داده شود را تحت تاثیر قرار دهد و نه فردا روزی که نتیجه ای اعلام می گردد، کسی حق ندارد تصمیم را مانع وحدت بداند و ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۲:۰۸
مهدی غلامی

سلام

خدا رو شکر که عید نشد و ماه مبارک شب جمعه ای هنوز دارد ...

فرصت خوبی است ...


یکی از بهترین دعاها، دعا برای حفظ وحدت و متانت است برای مردم و ایجاد صداقت با مردم است برای مسئولین ذی ربط ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۹
مهدی غلامی

سلام

... ترویج دائمىِ فرهنگ متناسب با اقتصاد مقاومتى هم لازم است؛ همه، هم صداوسیما، هم مسئولین مطبوعات و رسانه‌ها، هم مسئولین دولتى، مسئولین قوّه‌ى مقنّنه، ائمّه‌ى جمعه‌ى سراسر کشور و هر کسى که منبرى دارد و می تواند با مردم حرف بزند، فرهنگ متناسب با اقتصاد مقاومتى، ازجمله صرفه‌جویى را، ازجمله مصرف تولیدات داخلى را باید ترویج کند ...

بیانات در دیدار مسئولان نظام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۶:۴۵
مهدی غلامی

سلام

... اگر تولید ملی شکل نگرفت، استقلال اقتصادی این کشور تحقق پیدا نمیکند؛ و اگر استقلال اقتصادی یک جامعه‌ای تحقق پیدا نکرد - یعنی در مسئله‌ی اقتصاد نتوانست خودش تصمیم بگیرد و روی پای خود بایستد - استقلال سیاسی این کشور تحقق پیدا نمیکند؛ و اگر استقلال سیاسی یک جامعه‌ای تحقق پیدا نکرد، بقیه‌ی حرفها، جز حرف، چیز دیگری نیست. تا یک کشور اقتصاد خود را قوی نکند، پایدار نکند، متکی به خود نکند، مستقل نکند، نمیتواند از لحاظ سیاسی و فرهنگی و غیره تأثیرگذار باشد ...


۱۳۹۱/۰۲/۱۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۶:۴۳
مهدی غلامی

سلام

متن زیر را برای یکی از دوستان نوشته بودم ...

گفتم شاید به درد بخورد، این جا هم گذاشتم:


سلام

صفرم.

 شک نداریم که خدا به بندگان ش تکلیف ما لا یطاق تحمیل نمی کند، یعنی همان "لا یکلف الله نفسا الا وسعها"ی خودمان، چرا که خدا عادل است، چیزی را از ما نمی خواهد که وظیفه‌دانستن‌ش برای ما سخت است! تازه هر کسی خودش و نیازهایش و نقص هایش را بهتر از همه می داند، خلاصه این که کسی که می گوید حیران ام که باید چه کنم، حرف خیلی درستی نمی زند. 


توضیحی پیرامون صفرم. 

نظام تربیتی خدا این طور نیست که بگوید مسیری که باید بروی 100 منزل است و توانایی 100 منزل رفتن را بدهد. بلکه توانایی منزل اول را می دهد. می گوید حرکت کن. وقتی به منزل اول رسیدی، توان منزل دوم را هم می یابی. ولی اگر مسافر 100 منزل را دید و توانایی یک منزلی خود را هم در نظر گرفت و ترسید، به منزل اول هم نمی رسد.

این که راه را بدانیم و وظیفه و ... برای کسی است که چنین دغدغه ای داشته باشد و اندازه فهم کنونی اش زحمت بکشد و کار کند و تلاش کند. آخر کسی که نشسته و نشسته، نیازی را، نقصی را، هدفی را درک نمی کند ...

گاهی نقص ها را هم می دانیم، ولی اراده ای برای حل نداریم. که این جا باید اراده را تقویت کرد و چه تمرینی برای تقویت اراده بهتر از این که در مهمانی خدا بیشتر از میزبان گرفتن و به کم قانع نشدن ...


باز هم صفرم!

تا حالا تجربه کرده اید که رفیقی از شما پرسیده باشد این مشکل را چگونه می توان حل کرد و شما در پاسخ منبری رفته باشید و بعد از منبر یا وسط های منبر تاملی بکنید که عجب، در این منبری که رفتم، حرف هایی زدم که راه حل مشکل حودم بود ...


هنوز صفرم!!

رفیقی خواسته بود که چنین چیزی بنویسم، خودش و خودم خوب می دانیم که این حرف ها که خواهم نوشت اگر چرت هست که هیچ و اگر، شاید به درد خورد! حاصل تجارب موفق دیگران و ناموفق خودم است ...


یکم:

یک چیز را باید برای خودمان حل کنیم. 

چقدر ارزش داریم؟

 یا جور دیگر حل ش بکنیم. آیا می فهمیم اوضاع چه خبر است یا نه؟ تمامی انسان هایی که بزرگ بوده اند، به معنای واقعی. همین استعداد های ما را داشته اند ... بی شک مقصد را اشتباه نمی گرفته اند! ولی به آن چه که ما الان داریم آیا قانع بوده اند یا نه؟ اگر قرار باشد به عدالت رفتار شود ما کجاییم و آن ها کحا؟

شاید این طور بشود حل ش کنیم. اوضاع اطراف مان خوب است؟ آیا جنگ حق و باطلی هست یا نه؟ آیا ما هم باید در این جنگ شرکت کنیم یا تماشا کنیم تا صاحبش بیاید بجنگد؟! "اذهب انت و ربک فقاتلا انا! نه اصلا در مورد ما فکر نکن، حتی "قاعد" هم نیستیم ...


دوم: 

اگر در یکم فهمیدیم که ارزش داریم! سرمایه های مان نیز ارزش می یابند و باید برای آن ها برنامه ریزی کرد. یکی از مهم ترین سرمایه های تجدیدناپذیر، عمر است آن هم در دوران جوانی. دقت در این که این سرمایه در حال مبادله با چه چیزی است شاید مهم ترین راه حل بسیاری از مشکلات باشد ...


سوم:

اهداف مسیر را تعیین می کنند. تعیین اهداف خودش بحثی است جالب! ولی این که در دوم گفته شد که باید دقت کرد، باید در این دقت کرد که آن چه در حال بدست آمدن است، چه نسبتی با اهداف دارد ...


چهارم:

بعضی ترفند ها کمک بسیاری برای طی مسیر دارند، ترفند اجرایی کردن اهداف و تبدیل به اهداف کوتاه مدت و روی کاغذ آوردن آن ها بسیار مفید است. یا ترفند دیگر این که مثلا فرض کنیم که ما فهمیدیم که ارزش داریم! اهدافی هم داریم، برای رسیدن به هدف شماره یک، مطالعه این سه کتاب مفید است! تجربه هم نشان داده تاکنون این کار از ما بر نیامده است! پیدا کردن یکی دو هم دغدغه و هم مباحث کردن شان بسیار سفارش می شود! آن هم با امکانات کنونی که در دست است ... اگر هم دغدغه ای پیدا نشد هم باید رفت و انتقال دغدغه کرد ...


پنجم: وقتی مراحل قبل طی شد و فهمیدم رسیدن به این نقطه یکی از اهداف است، بیشتر بحث می کنیم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۲
مهدی غلامی

سلام

خدا رو شکر باز پیاده روی نجف تا کربلا و زیارت کاظمین روزی مون شد هر چند لایق نبودم ...



به پیشنهاد ضمنی حاج آقای سوزنچی، روحانی بزرگوار و باصفا و متواضعی که دومین سفر بود که توفیق همراهی ایشان را داشتم، تنها یک خواسته اصلی داشتم و آن هم این بود که این آخرین زیارت مان نباشد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۱
مهدی غلامی

بعضی وقت ها آدم نیاز به انرژی داره، هر چقدر هم که به مسیری که داره می ره ایمان داشته باشه بالاخره خستگی ها و ناملایمت هایی راه بخشی از توان ش رو صرف می کنه و اگه بخواد سرعت قبلی رو حداقل حفظ کنه و یا شتاب بگیره و سرعت ش رو زیاد کنه نیاز به انرژی و توان داره.

هفته ای که گذشت، هفته تلخی بود. درگیری های ذهنی که در چند سطح مختلف هم توان و هم اعصاب م رو مختل کرده بود. در حدی که با وجود شخصیت بسیار درون ریزم! یکی دو باری بعضی چیزها رو بیرون ریختم!

خلاصه یهو سفر کاری شیراز به دادمون رسید. هر چند فرصت نکردیم فاتحه ای برای سعدی بخوانیم و همچنین حافظ و کریمخان و تمام هخامنشیان! و بیشتر زمان سفر را در فاصله 12 کیلومتری شیراز سپری کردیم و بیشتر زمان ها را مشغول کار بودیم و حتی چند ساعتی را کار سخت و فشرده و اعصاب خورد کن داشتیم! ولی علاوه بر چیزهای زیادی که یاد گرفتم، دو مقوله انرژی مضاعفی نصیبم کرد. انرژی ای که شاید مرا وادار به تصمیم های انتحاری بکند ...

و اما آن دو مقوله:

یکی پابوسی حرم حضرت شاهچراغ در شب جمعه بود. زیارتی در شام غریبان پدر بزرگوارشان حضرت موسی بن جعفر علیهم السلام. که مانند سال قبل، اولین سفر زیارتی سال م بود و به برکت آن سفر، بیش از یک ماه از سال قبل را در مشاهد ائمه طی کردم و مقوله دوم دیدن مجموعه ای از دوستان شیرازی که به معنای واقعی بسیجی بودند. از مسئول برگزار کننده دوره تا مسئولین بسیج دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز تا دبیر علمی ناحیه شیراز ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۷
مهدی غلامی

سلام

  پنج شنبه یکی از دوستان عزیز از نمایشگاه کتاب تماس گرفتند و مشورتی در باب کتاب‌های درسی خواستند. ساعتی بعد با خود فکر کردم که حالا که این رفیق ما آن جاست، خواهشی بکنیم شاید گرفت. آدرس غرفه انتشارات شهرستان ادب را پیدا کردم و برای ش پیامک کردم: شبستان، راهرو 18، انتشارات شهرستان ادب. تماس گرفتم که اگر زحمتی نیست دو جلد از کتاب تازه چاپ شده‌ی آقای عرفان پور را برای ما بخر. رفیق ما هم مرام گذاشت و دو جلد «از آخر مجلس» را برای ما خرید. همین امشب هم کتاب به دست ما رسید ...

میلاد عرفان پور شاعر جوانی است که اولین بار به واسطه برنامه شعرهای آیینی که با نام «قطعات عالیات» در دانشکده فنی برگزار می شد و هنوز هم هر ساله برگزار می شود، با او آشنا شدم. یادش بخیر قرار بود بخشی از کارهای برنامه را من انجام دهم، بماند که چه کردم! البته برنامه خوب شد مجری هم آقاسیدحسین ما بود! نام این شاعر را بیشتر در کنار محمدمهدی سیار به عنوان شاعران هیئت شهدای گمنام بسیج دانشگاه امام صادق علیه السلام دیده ایم. رباعی هایی را از ایشان می خواندم و لذت می بردم و می برم. « چاره ها» و «ناخوانده ها» یش را هم چند باری خوانده ام. رباعی‌هایی که در دیدار شعرا با آقا خوانده بودند هم بسیار عالی بود ... این روزها هم وبلاگ شان که «دیگری» نام دارد را دنبال می کنم.

از آخر مجلس نام کتاب جدیدشان است. که برگرفته از یک رباعی ایشان است که به مناسبت شهادت چند بزرگوار از عزادران حسینی سروده شد. ماجرا مربوط به انفجاری بود که در حسینیه سیدالشهدای کانون رهپویان وصال شیراز اتفاق افتاد. در آن انفجار 14 نفر از این کانون که در انتهای مجلس مانند بقیه افراد حاضر در مجلس، مشغول عزاداری بودند، به شهادت رسیدند. التبه این رباعی همین چند وقت بسیار بر سر زبان‌ ها افتاد. بعد از این که چندی پیش کلیپی توسط سایت آقا منتشر شد که در آن، حضرت آقا در دیدار با یکی از خانوادههای شهدا بعد از خواندن این رباعی ناگهان منقلب میشوند و از ته دل به گریه میافتند:

ما سینه زدیم، بی‌صدا باریدند

از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند​

ما مدعیانِ صفِ اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند

چند شعر از این کتاب:

بازگشت

دنیا دل ما را به غنیمت برده

یک عمر به هر بهانه اش آزرده

یک روز همه به خانه برمی‌گردیم

چون طفل دبستانی سیلی خورده

آزادی

نه، امیدی به شما نیست، حقارت آزاد

هرچه خواهید بگویید، جسارت آزاد

آبروی وطنم یوسف بازار شده‌ست

ثمن بخس فراوان و تجارت آزاد

راه بر مشت گره کرده‌ی مردم بستید

تا به دشمن شود انگشت اشارت آزاد

حرم از دست حرامی نگرفتیم که باز

پیک و پیغام فرستید که غارت آزاد

پاکدامن وطنم را به کسی نفروشید

خاصه این فرقه‌ی از قید طهارت آزاد

بی وضو زائر این خاک نباید، چه کسی

گفته این قوم نجس را که زیارت آزاد

الغرض معنی آزادی اگر این باشد

وقت آن است بگوییم اسارت آزاد

 

یک نیمایی پیوسته هم به نام شعر انقلاب دارد که زیباست.

 یک بخش از این نیمایی:

راستی شعر انقلاب چیست؟

جز عموی من

که با هزار طعنه احترام شد

جز صدای سرفه های او

که ناگهان تمام شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۵۲
مهدی غلامی