چشم به راه

سلام

اگر راهی می خواهی بروی، کاری می خواهی انجام بدهی، قرار است نقشی را ایفا کنی، به آن ایمان داشته باش ...

که اگر آن در آن راه با سوال و مشکل و سختی مواجه نشوی که نیازی به کمکی از ایمان ات نداشته باشی، خودت را خسته نکن، راه نیست، بی راهه است. 

اگر راه، راه باشد، ایمان ات با تو کارها دارد ...

از اولین ویژگی های پیامبر همین بود: "امن الرسول بما انزل الیه من ربه ... "


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۴:۲۰
مهدی غلامی

سلام

یکی از دوستان به مناسبت عید قربان پیامکی فرستاده بود: بارالها مقدر فرما نفسانیت ما به پای ربانیت تو ذبح شود.

جواب دادم:

خیلی نفسانیت و ربانیت نمی فهمم.

خدایا این چنین ام

که تو بهتر از خودم می شناسی ام

کمک کن چنان شوم که تو خواهی.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۰۰:۵۸
مهدی غلامی

سلام

آمده بودیم چند سوال بپرسیم، همین.

نه مانند بچه هایی بودیم که با لباس فرم مدرسه آمده بودند و نه به واسطه پیامک دعوتی، که شب قبل، از یک شماره چهار رقمی فرستاده شده بود، دعوت شده بودیم.

مانند بعضی از استقبال کنندگان هم نبودیم. که از پوزخندی که هنگام الله اکبر گفتن می زدند، مشخص بود که چه اعتقادی به شعارهایشان دارند.

به آن چه می گفتیم، ایمان داشتیم و برای اعتقادمان به مهرآباد آمده بودیم. اعتقادی که حس می کردیم، اگر باز هم سکوت کنیم، دیگر چیزی از آن باقی نخواهد ماند.

می خواستیم محترمانه بپرسیم و پرسیدیم. که چه اتفاقی افتاده است که چنین کردید، چه گرفتید که این امتیاز نه به استکبار را فروختید. و در این حراج عزت تا کجا پیش خواهید رفت. چه گفتید و چه شنیدید. بالاخره شما دست دراز کردید یا آن که نه، آن ها پیش قدم شدند و شما دست آن ها را بی پاسخ نگذاشتید ...

خیلی هم مصر نبودیم که سوال هایمان را پاسخ بگیریم. چون سابقه فرافکنی دوستان شما را هنگامی که در مقام پرسش قرار می گیرند را بارها دیده ایم.


و به جای آن که پاسخی بشنویم، از سر نماز جماعت کفش به دست فرار کردیم که نکند زیر پا ها له شویم. پاهایی که قبل از این که از روی ما رد شود ...

و نمی دانستیم در بازی کثیف رسانه ای آقایان، آن چنان بر ما خواهند تاخت که با منافقین و اسرائیل هم پیاله و هم راستا می شویم. 

و امروز پاسخ سوال های مان را از جای دیگری شنیدیم. از مصاحبه مطبوعاتی اوباما بعد از دیدار با نتانیاهو.

ما هم خیلی مچکریم!



ما که افراطی ایم و جزئی از جامعه نیستیم. و نیازی به پاسخگویی به سوال های ما احساس نمی شود.

ولی پاسخی برای وجدان خود پیدا کنید که راه رفته شده را دوباره شروع شده است. این چند خط از حرف ها یا نوشته های یکی از ما افراطی ها انتخاب نشده است. بخشی از نامه هایی است که در انتهای روند چند ساله به البرادعی نوشته شده است و با افتخار هم منتشر شده است:

"فقدان هرگونه تلاش برای ایجاد ظاهری متوازن، این پیشنهاد را به دستور استعماری کاپیتولاسیون شبیه می‌سازد و پیشنهاد یاد شده توهینی به تمام ملت ایران است که 3 کشور اروپایی باید به این علت از ملت ایران عذرخواهی کنند".

" متاسفانه در مقابل اگر نگوییم هیچ ایران ما به ازای بسیار اندکی دریافت کرد و بارها گام‌های اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن با قول‌های انجام نشده و درخواست‌های بیشتر روبرو شده است. قول‌های اکتبر 2003 سه کشور درباره همکاری هسته‌ای، امنیت منطقه‌ای و منع گسترش سلاح های هسته‌ای هنوز حتی بررسی هم نشده است".

و پاسخ دیگر را آماده کنید که باید به علی رضا و آرمیتا های این سرزمین بدهید ...


۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۲ ، ۲۰:۴۰
مهدی غلامی

سلام

نامیرا کتابی که باید خواند! هر چند دیر شده باشد!

از بسیاری از دیالوگ ها، می توان فلسفه هایی که آن روزگار بافته می شده است را یافت. نویسنده خیلی خوب موقعیت فکری و اجتماعی جامعه آن زمان را شناخته و خیلی هم خوب توانسته است انتقال بدهد. برای مثال جبر گرایی مورد نیاز حکومت اموی کاملا قابل برداشت است. از طرفی فضای غبارآلود و فتنه گون کوفه را نمایش داده است. و سختی تصمیم گیری در این شرایط و همچنین وجود و اثر دخالت خواسته های نفسانی در تصمیم گیری ها، به صورت غیر مستقیم و چراغ خاموش در قالب داستانی کاملا گیرا و لایق دنبال کردن، به مخاطب منتقل می شود.


و شاید جالب ترین جمله از این کتاب:

«و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی‌کنم، که تکلیف خود را از حسین می‌پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می‌خواهم. و من... حسین را برای دنیای خویش نمی‌خواهم، که دنیای خویش را برای حسین می‌خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می‌شناسی که من جانم را فدایش کنم؟»


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۳۹
مهدی غلامی

سلام

صفرم. اقامه نماز یا خواندن نماز. شاید اشکال بیشتر از قدیمی های ماست. آن ها که خوب حرف خدا را به ما منتقل نکردند. البته ما هم خیلی زحمت نکشیدیم. تا گفته شد "اقیموا الصلاه" یا "یقیمون الصلاه" اولین چیزی که به ذهن مان می رسید این بود که "نماز بخوانید" یا " نماز می خوانند". غافل از این که اقامه نماز با خواندن نماز فرسنگ ها تفاوت دارد. شاید بگویی گیرم که "نماز را به پا دارید" یا "نماز را به پا می دارند" چه فرقی کرد. اما بدان می توانی نماز بخوانی و مورد محبت و درکنف حمایت زرپرستان دنیاطلب باشی. می توانی نماز بخوانی و آدم خوبی باشی، هم خانواده از تو راضی باشد و هم همه! مثل دانشجویان خوبی که خوب درس می خوانند و نماز شان را همچنین، ولی اگر در نزدیک شان یا کمی دورتر، بزرگترین ظلم ها هم صورت بگیرد، اندازه نیم نمره ای که از درس سه واحدی شان کم شود ناراحت شان نمی‌کند. ولی اگر بخواهی نماز را اقامه کنی،  شاید لازم باشد بسیار هزینه کنی. شاید لازم باشد یک نفره یا دو نفره برای خدا قیام کنی. شاید لازم باشد چوب تحقیر و استهزای آشنا و غریبه را به جان بخری. و اگر کمی وسیع تر نگاه کنی، می توانی نماز خوان باشی ولی این نماز ات دشمن ترین دشمنان خدا را هم به واکنش وا ندارد. ولی اگر بخواهی نماز را اقامه کنی باید در مقابل تمام مستکبرین عالم بایستی. خلاصه این که اگر نماز خواندن ات به اقامه ی نماز منجر نشود، خواه در بلاد کفر باشی یا در کنار کعبه، خواه برای ظهور امام ات ندبه بخوانی یا گناه کنی! به اسلامی معتقدی و عمل کرده ای که یک نام بیشتر ندارد و آن اسلام آمریکایی است. و آن هم یک تعریف بیشتر ندارد. و آن هم "اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان ها، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام مرفهین بی درد، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه هاست. و در این اسلام های تحریف شده تنها ظواهری باقی می‏ماند که از حقیقت اسلام و دین الهی خبری نیست و لذا به سادگی در خدمت ستمگران و طواغیت در می‏آید و عملاً نه تنها هیچ‏گاه نجاتبخش محرومان و مستضعفان و حامی ستمدیدگان نبوده و نخواهد بود؛ بلکه حتی توجیه‏گر ظلم و ستم طاغوت ها و ستمگران می‏گردد و حامیان آن در پی یافتن وجوه شرعی برای توجیه بیدادگری ها و چپاول و غارت ظالمان و مستکبران و ساکت کردن مظلومین و ستمدیدگان و خاموشی و خفقان توده‏های ستمدیده خواهند بود."

یکم. مستضعفین. ادبیات خدا، ادبیات جالبی است. قرار است حکومت زمین اش را به مستضعفان بدهد. مستضعفان اش هم هم مظلومینی هستند که تحت ستم مستکبرین اند. تنها و تنها به این دلیل که آن چنان عمل می کنند که از تمام اعمال شان یک معنا می فهمی و آن هم این است که خدایشان یکی است. به هر حال، چه من و تو بخواهیم یا نخواهیم، خدا می خواهد زمین اش را به این موحدین مستضعف اش به ارث برساند و گویا در این مورد اهل مدارا با کسی نیست. ولی بعد از رسیدن به حکومت و یافتن تمکن، آن ها را باید به گونه ای دیگر شناخت. این تمکن یافتگان کسانی هستند که اولین همت و دغدغه شان این است که نماز را اقامه کنند . ادبیات خدا، عجب ادبیات جالبی است. " الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلاه .... "

دوم. مبارزه. روزگاری مستضعفین عالم بودیم! زیر یوغ طاغوت بودیم و از آرمان های مان حداقلی را آرزو می کردیم. تا آن که بزرگ مردی به نوعی ظهور کرد. و رویاهای مان را با کمک خودمان به واقعیت تبدیل کرد و وعده هایی که فراموش شده بود را دوباره زنده کرد. حرفهای خوبی که مخصوص یک شنبه های آن ها! و شاید جمعه ها در این بلاد بود را به تمام ایام هفته و از دل کلیسا و مسجد و منبر، به متن و اساس حکومت و جامعه منتقل کرد. و آن معجولاتی به نام دین از علم تجربی شکست خورده بود را به حق بالاتر از آن به جهانیان شناساند. و از آن به بعد قرار شد، ما مستضعفین دیروز و تمکن یافته های امروز، پرچم دار مبارزه ی استضعاف و استکبار،  فقر و غنا و حق و باطل را بر دوش بگیریم. و قرار شد تا شرک و کفر هست در میدان مبارزه باشیم. این که چقدر در این میدان پیروز بوده ایم باید ببینیم، چقدر نماز را اقامه کرده ایم! چرا که باز هم " الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا اصلاه .... " 


پ.ن: روزگاری که نمی دانستم دانشگاه تهران دانشکده ی فنی ای دارد که آن هم دانشکده ی مکانیکی دارد و اصلا به ذهن ام خطور نمی کرد که روزی در این دانشکده درس بخوانم، مسجد دانشگاه تهران برای من موضوعیت داشت. و با شنیدن بعضی از کلمات، مثلا اعتکاف، اولین مکانی که به ذهن ام خطور می کرد، همین مسجد دانشگاه تهران بود. بعد ها که دست روزگار پای ما را به این دانشگاه باز کرد، تازه فهمیدیم که چرا مسجد و اهلش ندیده این قدر با دل ما بازی کرده بود! و خوشحال ام که فرصت این بازی مجددا جور خواهد شد، انشالله!

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۰۲
مهدی غلامی
سلام

هرجا، هر مراسمی، هر مناسبتی می رفتیم، مسعود این شعر رو میخوند. الکی هم نمی خوند. خیلی هم باحال می خوند. می خوند و زار زار گریه می کرد. ولی من نه میتونستم درکش کنم و نه می تونستم با این شعر ارتباط بر قرار کنم. فقط به حالی که داشت غبطه می خوردم.


این روزها خوب حال مسعود رو می فهمم. بدون این که متوجه بشم، منم این شعر رو زمزمه می کنم ....

صبا گو آن امیر کاروان را

مراعاتی کند این ناتوان را

که ره دور است و باریک است و تاریک

به دوشم می کشم بار گران را


""راستی احساس عجیبی است این احساس ماندگاری تو و رفتن همرهان. احساس تنهایی و غربت. من این احساس را از روزهای دوری که با قطار سفر می کردیم و بچه های ساده ای بودیم، به یاد دارم. شنیده بودیم که قطار توقف نمی کند، وشنیده بودیم که چقدر در راه مانده اند، و چه رنج ها که کشیده اند. این بود که هر صدایی را سوت قطار خیال می کردیم و مداممان چشم بر علامت ها وآدم ها بود که نمانیم. این احساس را باید در خود زنده کنیم. امروزی که مانده ایم و اهل دل رفته اند. امروزی که کاروان شتاب گرفته و یاران با سر دویده اند.

به یاران کی رسیم؛ هیهات؛ هیهات.

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

چه کنی، ره ز که پرسی،چه کنی، چون باشی

در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی""


از کتاب صراط_ استاد عین صاد


۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۰۶:۱۵
مهدی غلامی

سلام

یکم. اسامی از منظری به دو دسته عام و خاص تقسیم می شوند. البته این دسته بندی خیلی دقیق نسیت. کافی است قیدی به هر یک بزنی تا یک اسم عام، خاص شود. یا بالعکس. یکی از این قیود، استفاده کننده است. برای مثال ارباب. اسم عامی است. ولی تو که استفاده می کنی، منظورت خاص ترین اسم دنیاست.

دوم. در تقویم ما روزهای بسیاری وجود دارد، که هریک متعلق به معصوم بزرگواری است. از نیمه شعبان واضح تر نمی توان موردی را یافت. ولی نمی دانم اعمال مخصوص را که می خوانی، چیز دیگری می فهمی. مثلا افضل اعمال همین نیمه شعبان زیارت ارباب است. السلام علیک یا اباعبدالله.

سوم. احادیث بسیاری از ائمه نقل شده است. بعضی از این احادیث، بیشتر از آن که امام معصوم ِصاحب حدیث را در ذهن ات متبادر سازد، آن بزرگواری که ناقل بوده است را به یاد می آوری. برای مثال : أنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُک. بیشتر از آن که به یاد حضرت امیر بیفتی، یاد آقای مجتهدی بزرگوار می افتی.

چهارم. درست است هر چیزی جای خاصی دارد. ولی هیچ چیز برای تو دعای کمیل نمی شود. می دانم بعضی عبارت هایش با تو چه می کنند مثلا فرقت بینی و بین احبائک و اولیائک.

می دانم نیمه شعبان نزدیک است. ثبت نام بچه های دانشگاه تهران با تو بود. قرار بود مسئول اتوبوس شان باشی. قرار بود ...

به جای این که به بچه ها بگویی التماس دعا، به موقع برگردید. ... باید بغض کنی و با خود زمزمه کنی:

ارباب

 السلام علیک یا اباعبدالله

 فرقت بینی و بین احبائک و اولیائک

 و أنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُک ...


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۵۱
مهدی غلامی