چشم به راه

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

سلام

این قافله‌ی عمر عجب می گذرد ...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۴۹
مهدی غلامی

سلام


سواد:

سواد در لغت به معنای سیاهی و نوشته است و در اصطلاح  به کسی باسواد می گویند که چند قرارداد را تمجید کند و در این تمجیدش از عباراتی چون فتح الفتوح، بزرگ، بین المللی، حق ملت و تثبیت خون شهدا اشاره کند.


برای توضیح بیشتر حق رجوع به متن قرارداد ژنو و سعدآباد را ندارید.


پ.ن: خدایا "آنچه مرقوم داشته اند" را نصیب باسوادان و بی سوادان بگردان.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۴۸
مهدی غلامی

سلام

این که مبارزه نیست ...

امام آمد، از جای برخاستیم، سلام دادیم و ادای احترام کردیم، امام جواب سلام مان را دادند، بعد ما در مقابل ایشان زانو زدیم و نشستیم و با اجازه ایشان گزارش فعالیت مان را ذکر کردیم، از مبارزه و تبلیغ و خطر میسیونرهای مسیحی صحبت کردیم، درباره ادونیست های روز هفتم و این که چه کسانی هستند و چه می کنند، توضیح دادیم. بریده بریده حرف های خود را زدیم و با همان حال و روح جوانی گفتیم که ما قصد مبارزه با آنها را داریم و می خواهیم پرچم اسلام را در همه جا به اهتزاز درآوریم.

به امام (ره) گفتیم که ما ده هزار آدرس را که جزوات ادونیست‌ها به آنجاها ارسال می‌شود به دست آورده‌ایم و قصد داریم در مقابل حرکت آنها به همان آدرس‌ها نشریه "ندای حق" را بفرستیم.

بعد نشریات "راه مریم" و "راه عیسی" و کتاب‌هایی را که با خود همراه برده بودیم از گونی در آوردیم و یک به یک به امام نشان دادیم، با صحنه جالبی مواجه شدیم، امام هر جزوه و کتابی را که می‌گرفت، نگاهی به عنوان آن می‌کردند و می‌فرمودند "دیده‌ام، دیده‌ام، این را هم دیده‌ام."

و آنها را کنار دست خود می‌چیدند، ما باورمان نمی‌شد که امام این همه کتاب و جزوه را دیده باشند، به همین خاطر رفتار ایشان به ما برخورد طوری که در درون احساس ناراحتی می‌کردیم، این که امام حتی یک کتاب را هم نگفتند که ندیده‌ام، برای ما تازگی داشت.

بغض گلویمان را گرفته بود، امام وقتی عناوین همه کتاب‌ها را دیدند و کنار گذاشتند، فرمودند که دو تا کتاب دیگر هم هست و اسامی آن دو را ذکر کردند و درباره آنها صحبت کردند، ما جا خوردیم، عجیب بود، ما نتوانسته بودیم به این دو کتاب دسترسی پیدا کنیم.

گویا در آن کتاب‌ها به مرزهای کشور شبه وارد شده بود و رژیم طاغوت به همین علت اجازه نشر و توزیع آنها را به مسیحیان نداده بود، ما از اطلاع و وقوف امام به این دو کتاب و مطالب آن بسیار شگفت زده شدیم. ناراحتی‌مان فراموش شد و کمی خود را جمع و جور کردیم، فهمیدیم که ما دچار توهمات غلط شده‌ایم و امام خیلی جلوتر از همه حرکت می‌کنند.

حضرت امام (نقل به مضمون) فرمودند: "این که مبارزه نیست و اینها شما را به خود مشغول نکنند." ما دوباره جا خوردیم و با تعجب پرسیدیم: "مبارزه نیست؟ پس چه چیز مبارزه است؟!"

حضرت امام (نقل به مضمون)، فرمودند: "اینها پنجاه سال است در این مملکت کار می‌کنند، نتوانسته‌اند هیچ موحدی را مسیحی کنند، لاابالی کرده‌اند، ولی بی‌دین نکرده‌اند، این جریانات یک سر منشأ دارد، مثل یک نهر است، شما بروید دنبال سر چشمه، اینها هم از فساد رژیم است، شما بروید دنبال آن، اینها وقت‌تان را می‌گیرد."


خاطرات احمد احمد، به کوشش محسن کاظمی، انتشارات سوره مهر، صص ۶۳-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۲۷
مهدی غلامی

سلام


خدایا آنقدر مرد نیستم که بگویم " کمکم کن از هیچ کس جز خودت انتظاری نداشته باشم".


ولی می توانم بگویم کمکم کن انتظاراتم از دیگران را کاهش دهم و انتظار از خودم را افزایش.



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۲۳
مهدی غلامی