چشم به راه

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

بعضی وقت ها آدم نیاز به انرژی داره، هر چقدر هم که به مسیری که داره می ره ایمان داشته باشه بالاخره خستگی ها و ناملایمت هایی راه بخشی از توان ش رو صرف می کنه و اگه بخواد سرعت قبلی رو حداقل حفظ کنه و یا شتاب بگیره و سرعت ش رو زیاد کنه نیاز به انرژی و توان داره.

هفته ای که گذشت، هفته تلخی بود. درگیری های ذهنی که در چند سطح مختلف هم توان و هم اعصاب م رو مختل کرده بود. در حدی که با وجود شخصیت بسیار درون ریزم! یکی دو باری بعضی چیزها رو بیرون ریختم!

خلاصه یهو سفر کاری شیراز به دادمون رسید. هر چند فرصت نکردیم فاتحه ای برای سعدی بخوانیم و همچنین حافظ و کریمخان و تمام هخامنشیان! و بیشتر زمان سفر را در فاصله 12 کیلومتری شیراز سپری کردیم و بیشتر زمان ها را مشغول کار بودیم و حتی چند ساعتی را کار سخت و فشرده و اعصاب خورد کن داشتیم! ولی علاوه بر چیزهای زیادی که یاد گرفتم، دو مقوله انرژی مضاعفی نصیبم کرد. انرژی ای که شاید مرا وادار به تصمیم های انتحاری بکند ...

و اما آن دو مقوله:

یکی پابوسی حرم حضرت شاهچراغ در شب جمعه بود. زیارتی در شام غریبان پدر بزرگوارشان حضرت موسی بن جعفر علیهم السلام. که مانند سال قبل، اولین سفر زیارتی سال م بود و به برکت آن سفر، بیش از یک ماه از سال قبل را در مشاهد ائمه طی کردم و مقوله دوم دیدن مجموعه ای از دوستان شیرازی که به معنای واقعی بسیجی بودند. از مسئول برگزار کننده دوره تا مسئولین بسیج دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز تا دبیر علمی ناحیه شیراز ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۷
مهدی غلامی

سلام

  پنج شنبه یکی از دوستان عزیز از نمایشگاه کتاب تماس گرفتند و مشورتی در باب کتاب‌های درسی خواستند. ساعتی بعد با خود فکر کردم که حالا که این رفیق ما آن جاست، خواهشی بکنیم شاید گرفت. آدرس غرفه انتشارات شهرستان ادب را پیدا کردم و برای ش پیامک کردم: شبستان، راهرو 18، انتشارات شهرستان ادب. تماس گرفتم که اگر زحمتی نیست دو جلد از کتاب تازه چاپ شده‌ی آقای عرفان پور را برای ما بخر. رفیق ما هم مرام گذاشت و دو جلد «از آخر مجلس» را برای ما خرید. همین امشب هم کتاب به دست ما رسید ...

میلاد عرفان پور شاعر جوانی است که اولین بار به واسطه برنامه شعرهای آیینی که با نام «قطعات عالیات» در دانشکده فنی برگزار می شد و هنوز هم هر ساله برگزار می شود، با او آشنا شدم. یادش بخیر قرار بود بخشی از کارهای برنامه را من انجام دهم، بماند که چه کردم! البته برنامه خوب شد مجری هم آقاسیدحسین ما بود! نام این شاعر را بیشتر در کنار محمدمهدی سیار به عنوان شاعران هیئت شهدای گمنام بسیج دانشگاه امام صادق علیه السلام دیده ایم. رباعی هایی را از ایشان می خواندم و لذت می بردم و می برم. « چاره ها» و «ناخوانده ها» یش را هم چند باری خوانده ام. رباعی‌هایی که در دیدار شعرا با آقا خوانده بودند هم بسیار عالی بود ... این روزها هم وبلاگ شان که «دیگری» نام دارد را دنبال می کنم.

از آخر مجلس نام کتاب جدیدشان است. که برگرفته از یک رباعی ایشان است که به مناسبت شهادت چند بزرگوار از عزادران حسینی سروده شد. ماجرا مربوط به انفجاری بود که در حسینیه سیدالشهدای کانون رهپویان وصال شیراز اتفاق افتاد. در آن انفجار 14 نفر از این کانون که در انتهای مجلس مانند بقیه افراد حاضر در مجلس، مشغول عزاداری بودند، به شهادت رسیدند. التبه این رباعی همین چند وقت بسیار بر سر زبان‌ ها افتاد. بعد از این که چندی پیش کلیپی توسط سایت آقا منتشر شد که در آن، حضرت آقا در دیدار با یکی از خانوادههای شهدا بعد از خواندن این رباعی ناگهان منقلب میشوند و از ته دل به گریه میافتند:

ما سینه زدیم، بی‌صدا باریدند

از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند​

ما مدعیانِ صفِ اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند

چند شعر از این کتاب:

بازگشت

دنیا دل ما را به غنیمت برده

یک عمر به هر بهانه اش آزرده

یک روز همه به خانه برمی‌گردیم

چون طفل دبستانی سیلی خورده

آزادی

نه، امیدی به شما نیست، حقارت آزاد

هرچه خواهید بگویید، جسارت آزاد

آبروی وطنم یوسف بازار شده‌ست

ثمن بخس فراوان و تجارت آزاد

راه بر مشت گره کرده‌ی مردم بستید

تا به دشمن شود انگشت اشارت آزاد

حرم از دست حرامی نگرفتیم که باز

پیک و پیغام فرستید که غارت آزاد

پاکدامن وطنم را به کسی نفروشید

خاصه این فرقه‌ی از قید طهارت آزاد

بی وضو زائر این خاک نباید، چه کسی

گفته این قوم نجس را که زیارت آزاد

الغرض معنی آزادی اگر این باشد

وقت آن است بگوییم اسارت آزاد

 

یک نیمایی پیوسته هم به نام شعر انقلاب دارد که زیباست.

 یک بخش از این نیمایی:

راستی شعر انقلاب چیست؟

جز عموی من

که با هزار طعنه احترام شد

جز صدای سرفه های او

که ناگهان تمام شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۵۲
مهدی غلامی

روش تهیه کتاب:

 برای نمایشگاهی در دانشگاه خریده شده است!

 سیدمعین گفته شنبه برسونم دست شون یعنی امانتی! یعنی مفت!

نویسنده:

 حمید داودآبادی

توضیح:

 کتاب شیرین است و اطلاعات جالبی را بیان می کند ولی از یک سیر زمانی برخوردار نیست.

 در واقع مصاحبه است نه زندگی نامه.

 البته آقای داودآبادی در انتهای کتاب توضیحی می دهد که می گوید باید در مصاحبه از زندگی شخصی شروع نمی کردیم ...

 بعضی از خاطرات، مخصوصا بعضی خاطرات نوجوانی تا حالا بیان نشده اند و خیلی خود سید حال کرده است.


 


 متولد شهریور 1339 هستم

 پدرم مسئول کمیته امداد امام خمینی در بیروت است.

 مسئول جنبش امل در روستا شدم.

 کتاب های سید عبدالله شبر را خواندم.

 چهارده ساله بودم که منبر رفتم و از روی نوشته سخنرانی کردم.

 دومین بار که از متن سخنرانی کردم بعد از دبیر کلی بود.

 دید بدی نسبت به روحانیون بود! در لبنان روحانیون را گدا می خواندند. باید خانواده را راضی می کردم.

 آخر به بهانه اینکه در نجف به دانشگاه بروم و ... به نجف رفتم!

 اولین دیدارش با سیدعباس موسوی روز دوم ورود ب نجف است.

 همان چندروز اول توسط سید باقر صدر معمم شدم.

 فلسفه ی ما و اقتصاد ما از شهید صدر را هم می خواندیم.

 حزب الدعوه اسلامی عراق توسط سید محمدباقر صدر تاسیس و مورد حمایت جمهوری اسلامی بود.

 تنها جایی که بازداشت شدم در جمهوری اسلامی بود! در فرودگاه نگه ام داشتند و به بازداشتگاه بردنم و دو روز ماندم!

 شیخ صبحی طفیلی اولین دبیر حزب الله که از شورا که کنار گذاشته شد کم کم فاصله گرفت و اکنون حصر خانگی است به علت گروهی که تشکیل داد و مبارزاتی که کرد، دولت این کار را کرد و بعضی مصاحبه هایش را علیه جمهوری اسلامی و حزب الله به کار می برند، هر چند شخصیت انقلابی ای هست هنوز ...

 جوی در عراق بود که مخالفان، امام را کمونیست و شهید صدر را سنی می دانستند!

 در دومین دیدار با امام که با اعضای شورای حزب الله رفتیم کسی جرات نگاه کردن به امام را نداشت. وقتی امام رویش را به سمت کسی می گرداند سریع به امام نگاه می کردیم.

 من مانند مومنان معتقد بودم که امام پیش از ظهور فوت نخواهد کرد!

 خبر فوت امام را که شنیدیم، همه عزادار بودند حتی بی حجاب ها!

 شیعیان لبنانی از فلسطینی ها دل پری داشتند، چرا که در آشوب هایی که ملی گراهای فلسطینی ایجاد می کردند به آن ها ستم وارد می شد، به طوری که بعضی نجات دهنده خود را اسرائیل می دانستند حتی از رژیم صهیونیستی استقبال می کردند.

 حزب الله از سه دسته درست می شد:

 جنبش امل اسلامی که جدا شدگان حزب امل بودند.

 حزب الدعوه الاسلامیه که در لبنان بودند مانند شیخ صبحی.

 برخی عالمان مستقل مثل سیدعباس موسوی.

 شورای اول:

 یک گروه 5 نفره محتشمی پور! سفیر در دمشق، رئیس و احمد کنعانی فرمانده سپاه، فخر روحانی سفیر بیروت و سید عباس موسوی و حاج محمد رعد

 بعدها شیخ صبحی بجای روحانی آمد. دلیل ظاهری جدایی شیخ حضور حزب الله در انتخابات بود. در برخی منابر به تصمیم ما حمله می کرد. ما نه با اشاره و نه به صراحت پاسخ او را نمی دادیم.

 شورای دوم هم از تهران انتخاب شد، حسین دهقان هم بود ... شورای چهارم در زمان امامت سیدالقائد (آقا رو می گه) بود که به درخواست ما و اجازه سید القائد از سوی کادرها انتخاب شد. زمانی که بین حزب امل و حزب الله جنگ بود من در ایران بودم، نماینده حزب الله در ایران بودم.

 برادرم در حزب امل بود و با ما حزب الله می جنگید! ولی همیشه احترام مرا داشت. الان هم از حزب کنار رفته است.


 سیدعباس سال های بسیاری را در ماشین ش زندگی می کرد. وقتی به مادر سید هادی یعتی همسرم گفتم سیدهادی به عملیات رفته است و خبری از اونداریم گفت: دعا می کنم یا برگردد یا شهید شود ...


 اولین عملیات شهادت طلبانه علیه سفارت عراق توسط جوان عراقی الاصل به خاطر شهادت آیت الله صدر بود. در دومین عملیات علیه اسرائیل 141 تن کشته و 10نفر مفقود شدند. به خانواده های شهدا رسیدگی می کنند، خانه می خرند و ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۳
مهدی غلامی