چشم به راه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آقاسید» ثبت شده است

سلام

سلام آقاسیدگل

حرف های اصلی بماند برای بعد. بماند سر فرصت. به شرط حیات یک روز می نشینم و خاطرات م از تو را می نویسم. از همان مهر 87. از روزی که بعد از کلاس شیمی عمومی تو رای آوردی و نماینده 87 ها در انجمن علمی شدی تا همین چند روز پیش که در دفتر مکانیک باید می خندیدیم، حرف می زدیم، از همه مهم تر و سخت تر بغض نمی کردیم ...

شاید نشستم یک " ثانیا که ... "  برای تو نوشتم ...

خلاصه حرف زیاد است و فعلا وقتش نیست ...

فقط همین را بگویم این روزها، وقتی رفتنت را باور کردم، بعد از سال ها حسی قدیمی سراغم آمده است. حسی که فقط یک کلمه می تواند آن را معرفی کند: غربت. آقاسید، تو سفر کرده ای و رفته ای و من حس می کنم دوباره غریب شده ام ...


راستی آقاسید خدا به همراهت ...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۵۴
مهدی غلامی