چشم به راه

غروب جمعه

جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ب.ظ

سلام

مدتی بود بچه ها پایه بودند و جمعه ها بهشت زهرا می رفتیم ...

چند هفته ای بود که به خاطر فوتبال بعدازظهر های جمعه و کارهای قبل و بعد سفر اربعین، قسمت نشده بود.

این هفته، خبر تعطیلی فوتبال که آمد، به سید مهدی زنگ زدم و پیشنهاد جمعه رو دادم. از دیروز مزاحم شون شدم. می خواستم به بچه ها هم بگم که می ریم ولی امکانش جور نشد. خلاصه نزدیک ظهر امروز رسیدم بهشت زهرا ...

از محل دفن شهدای مدافع حرم شروع کردیم ...

یادش بخیر! قبلنا وقتی مزار شهیدی را می دیدیم، یکی از نکاتی که روی آن دقت داشتیم، سن شهید بود. مثلا می گفتیم ببین این شهید هم سن ما بوده که شهید شده یا یکی دو سالی کوچکتر از ما بوده است. ولی حالا که باید می گفتیم این شهید دوسالی بعد از ما به دنیا رسیده است ...



غروب که به سمت خوابگاه برمی گشتم، حس غریبی داشتم. مدتی بود غروب جمعه را حس نکرده بودم ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۴
مهدی غلامی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی