چشم به راه

سلام


◀️پنج‌شنبه 30 دی‌ماه، صبح زود -  چهارراه استانبول، فضای مجازی


پلاسکو آتش گرفته است. چهارراه کم‌کم شلوغ می‌شود. آتش‌نشانان مشغول فعالیت‌اند. فضای مجازی مثل همیشه شلوغ است. بیشتر از سلفی، بازار طنز و فکاهی گرفته است. لعنت به دنیای مجازی، لعنت به لایک، لعنت به ریشیر ...


◀️ همان روز، یکی دو ساعت بعد - چهارراه استانبول، شبکه خبر


چهارراه شلوغ شده است. شبکه خبر پخش زنده می‌کند. خبرنگار از چهارراه گزارش می‌دهد. آتش‌نشانان مشغول تلاش‌اند. ناگهان ساختمان فرومی‌ریزد. وای، وای؛ شاید در طبقات پایین عده‌ای بودند. آتش‌نشانان ... وای... وای ...


◀️ همان روز، همان موقع - چهارراه استانبول، فضای مجازی


چهارراه شلوغ شده است. هنوز عده‌ای زیر آوار گیرکرده‌اند. عده‌ای گریه می‌کنند. نیروهای امداد برای رسیدن به حادثه دچار مشکل‌اند. چهارراه شلوغ است، پر از مردم. پر از دوربین. پر از گوشی. پر از سلفی. فضای مجازی شلوغ‌تر. لعنت به دنیای مجازی، لعنت به لایک، لعنت به سلفی ...


◀️ همان روز، همان موقع - فضای مجازی، فضای سیاسی


سلفی‌های دوربینی هنوز تمام نشده است. عقده‌های سیاسی سر باز می‌کند. فضای مجازی شلوغ‌تر می‌شود. هشتگ استعفا ساخته می‌شود. لایک می‌شود، ریشیر می‌شود. عکس تذکر شهرداری بیرون می‌آید. ماجرای قطار یادآوری می‌شود. هشتگ ایرباس و هلی کوپتر ساخته می‌شود. لایک می‌شود. ریشیر می‌شود. اینجا هم هرکس دنبال سلفی است. سلفی‌های سیاسی. لعنت به فضای سیاسی؛ که مجازی است. واقعی نیست. لعنت به فضای مجازی. لعنت به ریشیر. لعنت به عقده‌های سیاسی. لعنت به سلفی، چه مجازی‌اش چه سیاسی‌اش ...


◀️ همان روز ظهر، همان موقع


رئیس دولت به وزیر دستور می‌دهد. خط را نشان می‌دهد. برای دولتش. دستور اول در اسرع وقت علل حادثه گزارش شود. حادثه بررسی و مسببینش اعلام گردد. دستور دوم جبران حادثه توسط مسئولین انجام شود. لعنت به هیچ‌کس! لعنت به من ...


◀️ همان روز ظهر، اندکی بعدتر


رهبر مردم پیام می‌دهد. خط را اصلاح می‌کند. برای مردمش. همه تلاش‌ها برای نجات. رسیدگی به علل حادثه مسئله بعدی است ...


◀️ همان روز بعدازظهر - چهارراه طالقانی وصال و چهارراه‌های دیگر شهر احتمالاً


چهارراه شلوغ شده است. ترافیک است. صف به بیرون از سازمان انتقال خون رسیده است. عده‌ای گریه می‌کنند. کسی دوربین دستش نیست. خودش هست و خودش. سلفی است! برای کمک به آتش‌نشان‌ها آمده‌اند. اصلاً برای کمک به خودش. برای مردمش. سلفی... آتش‌نشان ها هم برای کمک به مردمشان رفته بودند. مردمش، خودش، سلفی ...


◀️ همان روز، بعد از غروب - چهارراهی در حوالی نبرد جنوبی


مسجد القرآن. اولین سالگرد شهید سعید است. شهید سعید سیاح طاهری. چهارراه شلوغ شده است. مردم آمده‌اند.

شهید، سردار 8 سال دفاع مقدس بود. خنده‌هایش شیرین بود. مثل خنده‌های شهید کاظمی. ماندگار بود. سردار دفاع بود. مثل آتش‌نشان‌ها مدافع مردمش. امتش. خودش، سلفی ...


فقط 8 سال نجنگید. 30 سال گمنام جنگید. همه‌کاره بود ولی هیچ اسمی از خودش نبود. خواست دفاع مقدس مردمش را مردمی‌تر کند. 30 سال گمنام جنگید. برای فرهنگ مردمش. برای امتش. برای خودش ... این‌ها را پرویز پرستویی می‌گوید. برای تشییع تا آبادان هم رفته بود. برای تجلیل از شهید سعیدش. برای تجلیل از مردمش. خودش. سلفی ...


ماجرای سوریه که شروع شد. شهید آنجا رفت. برای دفاع از مردمش. دفاع از حریم امتش. دفاع از باورهای مردم اش. دفاع از خودش. سلفی ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۴
مهدی غلامی

سلام

یکی از بدبختی های جریان های ارزشی این است که ادعا می کنند که هدف اصلی یا یکی از اهداف اصلی شان، کار کردن برای رشد افراد است و می خواهند نیروهای حزب اللهی، طراز! انقلاب اسلامی پرورش دهند.

و با همین ادعاهایشان، طراز انقلاب اسلامی را پایین آورده اند و هم اینکه آن چنان که لازم بوده است نیرویی پرورش نداده اند، چرا که همه کسانی که دلسوز انقلاب هستند معتقدند مشکل نیروی انسانی کارآمد، یکی از مشکلات اصلی کشور است ...

همین که انواع و اقسام مدیران نسل های اول و دوم انقلاب هنوز بازنشست نشده اند نشانگر همین ادعاست ....

البته کسی با رشد و تربیت افراد مخالف نیست، مهم نتیجه ای است که از این نگاه و تفکر بدست می آید ...

اشکال این طرز تقکر چیست؟

مهم ترین اشکال این است که محور آدم است نه انقلاب ...

یعنی می خواهیم آدم هایی ایجاد کنیم که وقتی به طراز! انقلاب اسلامی رسیدند بروند کارها را انجام بدهند. حالا این که طراز انقلاب اسلامی چیست بماند! 

نتیجه این می شود که جایی که الان هستی خیلی مهم نیست، برای فردا آماده شو!

یعنی ببین هر کاری که انجام می دهی چه نسبتی با رشد تو دارد و فردا کجا به دادت می رسد ...

یعنی اگر کاری که امروز باید بکنی و هزینه ای بابت ش خرج کنی، نباید مانع کار آینده ات شود، اصلا الان که نباید هزینه بدهی ...


ماجرا وقتی جالب می شود که این رشد قرار باشد در تشکل دانشجویی اتفاق بیفتد ...

آن گاه با طبقاتی مواجه می شویم فوق العاده. 


حالا این که دانشگاه مبدا تحولات است، بماند 

و معلوم نیست کی نیروهای طراز انقلاب می خواهند پیدا شوند و آن را متحول کنند ...

حالا این که بر سر آرمان های انقلاب تا طراز شدن ما ها چه می آید بماند ...


نکته اینجاست که رشد و طراز شدن نتیجه و میوه اصل دیگری است.

و آن اصل، عمل به وظیفه است. وظیفه هم چیزی نیست جز این که بار هایی از انقلاب روی زمین مانده است و باید  تا حد توان، آن ها برداشته شود.

اگر شناختی از انقلاب داشتیم و بارهایش و اولویت هایش را فهمیدیم و انگیزه برداشتنش را داشتیم، وارد میدان شدیم، کار کردیم و کار کردیم، رشد و ... هم ایجاد می شود. وقتی بازوی تحلیل و عملمان امروز قوی شد، فردا هم بارهای بزرگتری خواهیم برداشت و  گر نه منتظرین امروز فردا هم منتظر رشد خواهند بود.


قائمان امروز، قائمان فردایند و قاعدان امروز، قاعدان فردا ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۲۸
مهدی غلامی

سلام


مستحب است اعتکاف در مسجد و در جمع سایر مسلمین باشد.

برای اعتکاف مسجدی را باید انتخاب کرد که جامع باشد و مسجدی جامع است که اقشار مختلف مردم در آن رفت و آمد داشته باشند و مختص گروه خاصی نباشد.

حضور در دو روز اول مستحب است ولی کسی که دو روز با مردم معتکف باشد، بر او واجب می شود روز سوم هم با مردم بماند.

خروج از اعتکاف و بیرون رفتن از جمع مردم در حالت معمول مجوز ندارد مگر فرد به اضطرار برسد.

...

این ها تنها احکام اعتکاف نیست بلکه:

آیات دینی است اجتماعی؛ که برای  تهذیب نفس و خودسازی که بظاهر فردی ترین اعمال عبادی اند، اجتماعی ترین نسخه ها را می پیچد ...


یک هفته تا اعتکاف ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۷
مهدی غلامی

سلام

مدتی بود بچه ها پایه بودند و جمعه ها بهشت زهرا می رفتیم ...

چند هفته ای بود که به خاطر فوتبال بعدازظهر های جمعه و کارهای قبل و بعد سفر اربعین، قسمت نشده بود.

این هفته، خبر تعطیلی فوتبال که آمد، به سید مهدی زنگ زدم و پیشنهاد جمعه رو دادم. از دیروز مزاحم شون شدم. می خواستم به بچه ها هم بگم که می ریم ولی امکانش جور نشد. خلاصه نزدیک ظهر امروز رسیدم بهشت زهرا ...

از محل دفن شهدای مدافع حرم شروع کردیم ...

یادش بخیر! قبلنا وقتی مزار شهیدی را می دیدیم، یکی از نکاتی که روی آن دقت داشتیم، سن شهید بود. مثلا می گفتیم ببین این شهید هم سن ما بوده که شهید شده یا یکی دو سالی کوچکتر از ما بوده است. ولی حالا که باید می گفتیم این شهید دوسالی بعد از ما به دنیا رسیده است ...



غروب که به سمت خوابگاه برمی گشتم، حس غریبی داشتم. مدتی بود غروب جمعه را حس نکرده بودم ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۹:۳۳
مهدی غلامی