چشم به راه

سلام

یکی از دوستان تعریف می کرد:

" قبل از ماه مبارک نزدیک دانشگاه یا مدرسه مان! جمعیت قابل توجه ای جمع شده بودند. احتمال می دادیم تجمعی اعتراض آمیز دارند و محل اجتماع آن ها هم مقابل نهاد مهم و حکومتی ای که نزدیک مدرسه است، خواهد بود.

با کمال تعجب جمعیت به سمت دانشگاه ما راه شان را کج کردند. نزدیک که شدند تازه کمی از ماجرا را متوجه شدیم. سعی کردیم از تجمع فاصله بگیریم که بعدا برایمان بد نشود! گویا مردم ورامین بودند که بخشی از زمین هایی که در دست شان بود را ازشان گرفته بودند. القصه این که صاحب مدرسه صاحب این زمین ها شده بود و مردم هم برای همین آن جا آمده بودند. حالا این که چقدر حق داشتند یا صاحب دانشگاه چقدر حق داشت، بماند. ما هم خیلی سر در نیاوردیم! ولی خوشحال بودیم که مدرسه که توانسته بود در شرایط تحریم خودش را حفظ کند و خللی در برنامه ها و امکانات و اردوهایش وارد نشده بود، با این اتفاق می توانست بیشتر سرش را بالا بگیرد!

 خدا رو شکر تجمع اصلا ساختارشکن که نبود هیچ، شبیه بعضی از اجتماعاتی که در حمایت از آرمان های نظام و انقلاب رخ می دهد، بود. بسیاری از بندگان خدا که اکثرا سن شان بالا بود عکس های فرزندان شهید خود را آورده بودند. عده ای هم عکس های امام و رهبری را همراه داشتند. شعارها هم همه شعارهایی عالی مثلا: خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست ... و این شعار ابتکاری و فوق العاده: ثبت با سند برابر است، جانم فدای رهبر است ...

البته در اواخر تجمع کمی تند شدند و شعار می دادند: رئیس مدرسه حیا کن، ورامین رو رها کن ...


البته برادران نیروی انتظامی که آن جا حضور داشتند هم متوجه شدند تجمع به انتهای خود نزدیک می شود، سریعا کمک کردند و به تجمع پایان دادند!

ما هم درحالی که دلمان شعار می دادیم: نیروی انتظامی تشکر تشکر به سمت مدرسه رهسپار شدیم ... "

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۵۶
مهدی غلامی

سلام

شنیده ام که آلمان قهرمان شده است. خیلی دوست داشتم بازی ها را ببینم. حداقل فینال را. ولی با سوت افتتاحیه، این جا جام جهانی دیگری شروع شده است که فرصت فکر کردن به برزیل را به ما نمی داد. جامی با قوانین جالب و خاص خودش. البته چندباری به یاد برزیل افتادم، مثلا وقتی برادرم که طرفدار ایران بود شهید شد. برادری که وقتی شنید ایرانی ها به برزیل می روند خیلی خوشحال شد. خیلی منتظر بود ببیند آن ها چه می کنند. می گفت خیلی از نگاه ها به جام جهانی است، ایرانی ها حرف هایی دارند که تمام مردم دنیا تشنه آن هستند. حرف هایی که گاها به ما هم مربوط می شود، به قدس به فلسطین ...

از جام می گفتم و از قوانین جالب آن. قوانینی که سال هاست با آن زندگی کرده ایم و یک لحظه هم آن ها را نپذیرفته ایم. قوانینی که تصور آن هم برای دیگران خیلی ممکن نیست. البته شنیدنش خالی از لطف نیست. مثلا این که داور بازی سرمربی تیم مقابل هم هست. کارت قرمز او فقط برای بازیکنان ماست. البته وظیفه اخراج کردن را به بازیکنانش سپرده است. قانون دیگر این است که زمان بازی را سرمربی تیم مقابل تعیین می کند، شب، نصفه شب، دم سحر یا موقع افطار. هر موقع که سرمربی تشخیص بدهد. البته اگر پذیرفته باشیم آقای سرمربی همان داور است پذیرش این قانون، خیلی سخت نیست. قانون دیگر این است که بازیکنان تیم شما را هم همان آقای داور تعیین می کند. هر چقدر که بگویی آن ها نمی خواهند بازی کنند، اصلا بازی بلد نیستند، فایده ندارد. تیم ما ترکیبی از تیم نونهالان، نوجوانان، بزرگسالان، پیشکسوتان و حتی بانوان است. تازه شنیده ام آقای داور بعضی ها را که هنوز به دنیا نیامده اند، مثل خواهرزاده مرا بازی داده است و همان ابتدای بازی اخراج شان کرده است. قانون دیگر این است که عدم حضور ما در کنفرانس خبری چه قبل و چه بعد بازی نه تنها برای ما جریمه ندارد بلکه اگر خودمان هم بخواهیم، چنین حقی را نداریم. کنفرانس خبری را داور برگزار می کند و فقط خودش و سرمربی تیم حریف در آن حضور دارند. یعنی خودش و خودش. و بازی را آن گونه که دیده است گزارش می دهد ...

ولی برادرم می گفت این ها تمام قوانین نیست همان طور که تاریخ معاصر پر است از پیروزی هایی که خلاف این قوانین ظاهری بدست آمده اند ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۵۲
مهدی غلامی

سلام

در بین فایل های خود جست و جو می کردم، به این نوشته برخورد کردم. فکر می کنم دو سال پیش نوشته بودم، متناسب بعضی اتفاقات اخیر بود...

هرچند اگر وقت داشتم شاید تغییراتی در آن ایجاد می کردم ...


 

در مورد انتخابات یک تشکل دانشجویی در دانشکده، توسط یکی از بزرگواران و زحمت کشان قدیمی این مجموعه مطلبی نوشته شده بود، خواستم با نگاهی با سطح پایین تر چند خطی داشته باشم ...


تفاوت اصلی انتخاب مسئول در چنین مجموعه هایی، با انتخابات دیگر شاید در این است که اعضای یک مجموعه قرار است همکاری را انتخاب کنند که در بازه زمانی پیش رو توانایی بیشتری نسبت به گزینه های موجود در جمع‌بندی و استفاده از فکر و نیروی اجرایی همان اعضا و در نهایت تعیین اولویت های مجموعه را دارد. در حالی که در انتخابات رایج، مثلا مجلس و ... چنین چیزی وجود ندارد. ولی از نوع برخوردی که اعضا بعد از مدتی نه چندان طولانی در این مجموعه با مسئول منتخب انجام می‌دهند، به نظر می‌رسد چنین تفاوتی احساس نمی‌شود. شاهد این مدعا تفاوت تعداد حضور افراد در جلسه انتخابات با جلسات عمومی بعدی است. شاید اولین برداشتی که از همین تفاوت حضور در سالیان گذشته دیده شده است، این باشد که اعضای مجموعه به صورت پیش‌فرض قرار است در انتهای جلسه انتخابات، بار مجموعه را برای سال آتی به دوش فردی و عده‌ای از نزدیکان فکری و عملیاتی مسئول جدید قرار دهند! و تمام وظیفه‌ای که نسبت به بسیاری از مسائل دارند را به وی تفویض کرده!! و خود به سراغ کارهای واجب‌تر خود بروند!!! و در اینجا منتخب می‌ماند و حلقه دوستان نزدیک. که اگر شخصیت کاریزمایی داشته باشد و آستانه تحمل بالایی! این حلقه اندکی وسیع تر خواهد شد. و خدا نیاورد که چنین نباشد. شاید هم اعضای مجموعه انتظار دارند با انتخاب مسئول جدید تمام مشکلات سابق (البته از دید خودشان)، در کوتاه‌ترین زمان ممکن حل شده و مجموعه به مهمترین دغدغه‌ها (باز از دید خودشان) بپردازد و به طور خلاصه خیلی سریع مجموعه تغییر عمده‌ای با گذشته کند. که با توجه به اینکه این تغییر حاصل نخواهد شد جز با تغییر عمده افراد و نحوه کار آنها، نوعی دلسردی در بعضی اعضا ایجاد می‌گردد. که اگر فرد، هنوز دغدغه‌مند باشد، یا به کارهای فردی روی می‌آورد یا ... که نتیجه نهایی اش همان عدم همراهی مسئول است. و عده ای هم که به این باور رسیده اند یا تجربه کرده اند، در گزینه های خیلی تفاوت در عملکرد وجود نخواهند داشت،  اصلا در انتخابات شرکت نمی‌کنند!

نکته دیگر، انتخابات در هر نوع اش در این کشور باعث بازخوانی و مرور آرمان‌ها است که شاید همین عامل سبب رشد سیاسی مردمش نسبت به تمام نقاط دنیاست. و در مورد مجموعه های این چنینی که این قضیه جای خود دارد. بی شک هر مجموعه ارزشی برای نیل به آرمان هایی به وجود آمده است. گاها درگیری های اجرایی و ماندن در قالب ها، اعضای مجموعه را دچار فراموشی می کند. انتخابات در چنین مجموعه هایی کمک می کند تا از بالا به رفتار مجموعه نگاه کرد و بررسی کرد آیا آرمان های اولیه هنوز هم آرمان هستند یا نه؟ آیا حرکت مجموعه به سمت  آرمان های آن است یا نه؟ اگر جهت حرکت هم درست است، آیا سرعت حرکت مناسب است یا با این سرعت نمی توان به آن ها رسید و ...

نکته دیگر این است که انتخابات محل نمایش رشد افراد آن مجموعه است. چه دیدگاه هایی که نامزدهای انتخابات ارائه می دهند و چه پیام هایی که اعضای مجموعه با شرکت خود و رأیی که می دهند، بیان می دارند همه و همه نشانگر میزان رشد آن مجموعه می باشد.

انشالله که خداوند دید و عزم کافی به منتخبین و اعضای این مجموعه جهت حرکت هرچه بهتر و سریعتر به سمت آرمان هایش عطا فرماید.

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۰۴
مهدی غلامی

سلام

یکی از دوستان مشترک من و محمدحسین، دیشب یک ساعتی مهمان ما بود. قرار بود در مورد تعریف و شکل دهی مجموعه ای جدید در گروه و ورودی تحصیلی خودشان که از قضا چند سالی با هم خواهند بود با محمدحسین مشورت کند. من هم گاها چیزی به ذهن ام می رسید، برای تست فهم خود از کار دانشجویی، وسط می پریدم و چیزکی می گفتم. در بیشتر موارد هم با محمدحسین هم نظر بودیم؛ هر دویمان به آینده این محموعه خیلی خوشبین نبودیم. چرا که تجربه ثابت کرده بود در چنین مجموعه هایی افراد با بینش ها و نگرش های مختلف یا دنبال کار جدی ای که بخواهد تفاوت نگاه هایشان دخالت کند وارد نمی شوند و یا خیلی سریع آن جا را تعطیل می کردند. ولی آن را تجربه ای مفید برای بچه حزب اللهی های گروه شان می دانستیم. و اندک مزایایی هم برای آن قائل بودیم. گفتیم اگر می خواهند مجموعه ای هم تشکیل دهند بیشتر از این که ساختار بچینند، کار تعریف کنند، آن هم نه کارهای آرمانی. بلکه در اهداف خود دنبال حداقل ها باشند تا مجموعه مورد نظرشان شکل بگیرد... از طرفی باید نگران بچه حزب اللهی هایی که عضو این گروه می شوند بود، چرا که باید آرمان های خود را بیرون گذاشته و حداقلی کار کنند. و اگر خود بخواهند از مسئولین و موسسین این گروه باشند که دیگر هیچ. مخصوصا اگر سال اولی باشند و از همین حالا بخواهند از آنچه برای خود باور کرده اند عقب نشینی کنند. انتظار داشتم  این دوست مشترک و حزب اللهی مان دفاعی کند، مثلا بگوید نه، عقب نشینی نمی کنیم، یا مثلا در جای دیگر دنبال آرمان هایمان خواهیم بود. که بر خلاف انتظارم تایید کرد و گفت: این عقب نشینی را انجام خواهیم داد ...

تجربه مواجهه باموارد مشابه این دوستمان و خمودگی طولانی مدت دوستانی که با ما هم فکر نیستند، این نتیجه را برای من دارد که اگر به برکت تدبیر و امید بعضی دوستان به حرکت واداشته نمی شدند، اصلا امیدی به آینده‌ی فعالیت دانشجویی با وجود این آرمان خواه ها! وجود نداشت. هرچند الان هم وضعیت اصلا خوبی وجود ندارد ...


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۵۱
مهدی غلامی

سلام

من اهل انصراف ز یارانه‌ی دیدار نیستم

کی می شود که سهم مرا ز خود دهی

تعویق وعده، این دیده را سیه نمود

آیا شود که بر دیدگان سیه پا نهی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۰۶:۱۲
مهدی غلامی

سلام

این قافله‌ی عمر عجب می گذرد ...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۴۹
مهدی غلامی

سلام


سواد:

سواد در لغت به معنای سیاهی و نوشته است و در اصطلاح  به کسی باسواد می گویند که چند قرارداد را تمجید کند و در این تمجیدش از عباراتی چون فتح الفتوح، بزرگ، بین المللی، حق ملت و تثبیت خون شهدا اشاره کند.


برای توضیح بیشتر حق رجوع به متن قرارداد ژنو و سعدآباد را ندارید.


پ.ن: خدایا "آنچه مرقوم داشته اند" را نصیب باسوادان و بی سوادان بگردان.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۴۸
مهدی غلامی

سلام

این که مبارزه نیست ...

امام آمد، از جای برخاستیم، سلام دادیم و ادای احترام کردیم، امام جواب سلام مان را دادند، بعد ما در مقابل ایشان زانو زدیم و نشستیم و با اجازه ایشان گزارش فعالیت مان را ذکر کردیم، از مبارزه و تبلیغ و خطر میسیونرهای مسیحی صحبت کردیم، درباره ادونیست های روز هفتم و این که چه کسانی هستند و چه می کنند، توضیح دادیم. بریده بریده حرف های خود را زدیم و با همان حال و روح جوانی گفتیم که ما قصد مبارزه با آنها را داریم و می خواهیم پرچم اسلام را در همه جا به اهتزاز درآوریم.

به امام (ره) گفتیم که ما ده هزار آدرس را که جزوات ادونیست‌ها به آنجاها ارسال می‌شود به دست آورده‌ایم و قصد داریم در مقابل حرکت آنها به همان آدرس‌ها نشریه "ندای حق" را بفرستیم.

بعد نشریات "راه مریم" و "راه عیسی" و کتاب‌هایی را که با خود همراه برده بودیم از گونی در آوردیم و یک به یک به امام نشان دادیم، با صحنه جالبی مواجه شدیم، امام هر جزوه و کتابی را که می‌گرفت، نگاهی به عنوان آن می‌کردند و می‌فرمودند "دیده‌ام، دیده‌ام، این را هم دیده‌ام."

و آنها را کنار دست خود می‌چیدند، ما باورمان نمی‌شد که امام این همه کتاب و جزوه را دیده باشند، به همین خاطر رفتار ایشان به ما برخورد طوری که در درون احساس ناراحتی می‌کردیم، این که امام حتی یک کتاب را هم نگفتند که ندیده‌ام، برای ما تازگی داشت.

بغض گلویمان را گرفته بود، امام وقتی عناوین همه کتاب‌ها را دیدند و کنار گذاشتند، فرمودند که دو تا کتاب دیگر هم هست و اسامی آن دو را ذکر کردند و درباره آنها صحبت کردند، ما جا خوردیم، عجیب بود، ما نتوانسته بودیم به این دو کتاب دسترسی پیدا کنیم.

گویا در آن کتاب‌ها به مرزهای کشور شبه وارد شده بود و رژیم طاغوت به همین علت اجازه نشر و توزیع آنها را به مسیحیان نداده بود، ما از اطلاع و وقوف امام به این دو کتاب و مطالب آن بسیار شگفت زده شدیم. ناراحتی‌مان فراموش شد و کمی خود را جمع و جور کردیم، فهمیدیم که ما دچار توهمات غلط شده‌ایم و امام خیلی جلوتر از همه حرکت می‌کنند.

حضرت امام (نقل به مضمون) فرمودند: "این که مبارزه نیست و اینها شما را به خود مشغول نکنند." ما دوباره جا خوردیم و با تعجب پرسیدیم: "مبارزه نیست؟ پس چه چیز مبارزه است؟!"

حضرت امام (نقل به مضمون)، فرمودند: "اینها پنجاه سال است در این مملکت کار می‌کنند، نتوانسته‌اند هیچ موحدی را مسیحی کنند، لاابالی کرده‌اند، ولی بی‌دین نکرده‌اند، این جریانات یک سر منشأ دارد، مثل یک نهر است، شما بروید دنبال سر چشمه، اینها هم از فساد رژیم است، شما بروید دنبال آن، اینها وقت‌تان را می‌گیرد."


خاطرات احمد احمد، به کوشش محسن کاظمی، انتشارات سوره مهر، صص ۶۳-

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۲۷
مهدی غلامی

سلام


خدایا آنقدر مرد نیستم که بگویم " کمکم کن از هیچ کس جز خودت انتظاری نداشته باشم".


ولی می توانم بگویم کمکم کن انتظاراتم از دیگران را کاهش دهم و انتظار از خودم را افزایش.



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۲۳
مهدی غلامی

سلام

قرار ما اربعین یک جای دیگر بود ...

قبول، سر قرار نیامدم ...

ولی آقا دست مان را رها مکن ...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۰۲:۰۱
مهدی غلامی